ریچارد ن. فرای
در سال 1980، هنگاميکه پروفسور شهبازي دانشجوي مدرسه مطالعات شرقي و آفريقايي دانشگاه لندن بود، از او خواستم براي تدريس به زبان فارسي بجاي زبان انگليسي که معمول بود، در دوره تابستاني موسسه آسيايي دانشگاه شيراز به اين شهر بيايد. از آن هنگام شاپور و من دوست شديم و درباره موضوعاتي که بر سر آنها توافق داشتيم يا حتي نداشتيم بارها گفتگو کرديم. اين بخشي از اين گفتگوهاست:
زمان زرتشت:
شاپور شهبازي نسبت به محل زندگي پيامبر خيلي علاقه مند نبود ولي علاقه او در مورد زمان زرتشت بسيار بيشتر بود. من معتقد بودم زرتشت احتمالا در سيستان و يا آراخوزيا مي زيسته ولي در شهري به دوري بلخ درگذشته است. شاپور شهبازي هم معتقد بود که زمان زندگي او در حدود سال 800 پ.م. بوده است. من پيشنهاد کردم چون گاتها و وداها بسيار بهم شبيهند، دانشجويان وداها را بجاي گاتها بخوانند. ولي بعلت اينکه دستور زبان پارسي باستان بسيار کهنه است، گاتها احتمالا بين اين دو زبان قرار مي گيرد. با نياکان داريوش: ويشتاسپه، ارشامه و آريارمنه که تماما نامهايي ايراني دارند، ما به چشپش مي رسيم. شايد بتوان اينطور نتيجه گرفت که نياکان داريوش 3 نسل پيش از او به دين زرتشتي گرويده بودند. اين امر، زمان پيامبر را در سالهاي 750-725 پ.م. قرار مي دهد. البته اين تنها يک فرضيه است ولي بهرحال باعث نزديکي بيشتر من و شاپور شهبازي شد.
کوروش مادي و داريوش هخامنشي:
برخلاف شاپور شهبازي که معتقد به همبستگي دودمان داريوش با خاندان هخامنشي بود، من معتقدم که داريوش بسيار مايل بود تا خود را با ميراث کوروش، که خود دنباله مادها بود، پيوند دهد. اين اصرار او براي هخامنشي بودن بي فايده بود، ايرانيان در آينده هخامنشي چيز بيشتري نديدند ولي يونانيها و سپس روميان به هخامنشي ها ايمان داشتند. اما چرا ايرانيان، عليرغم يادآوري هاي مکرر در متون پارسي باستان، به اين موضوع اعتقاد نداشتند؟ من همچنين فکر مي کنم داريوش يا خشايارشا متني آرامي را بر فراز آرامگاه داريوش برآورده بودند.
دوران پس از هخامنشي در پارس:
فرترکه نماينده سلوکي ها و پارتيان بود و يک شکاف بين آخرين دوره malka با دوره پارتيان ديده مي شود. داريوش و اردشير در يادها مانده بودند ولي هيچ چيز ديگري از هخامنشيان دانسته نبود.
ساسانيان:
اين ايده شاپور شهبازي بود که: در زمان شاهنشاهي شاهپور دوم قدرت کليسا آنقدر فزوني يافت که توانست ديدگاه تاريخي يوناني، رومي و سوري را با ديدگاه سنتي ايرانيان که مبتني بر اوستا بود تعويض کند. من فکر مي کنم از ديدگاه مبلغان مسيحي که در ايران تبليغ مي کردند، دستگاه ديني زرتشتي نيازمند مقابله با ديدگاه سنتي و ناب تاريخي ايراني بود و ديدگاه ايرانيان شرقي نهايتا در همه جا پذيرفته شد.
اين بود شماري از گفت و گوهاي من با شاپور شهبازي
ريچارد نلسون فراي (ايراندوست
در سال 1980، هنگاميکه پروفسور شهبازي دانشجوي مدرسه مطالعات شرقي و آفريقايي دانشگاه لندن بود، از او خواستم براي تدريس به زبان فارسي بجاي زبان انگليسي که معمول بود، در دوره تابستاني موسسه آسيايي دانشگاه شيراز به اين شهر بيايد. از آن هنگام شاپور و من دوست شديم و درباره موضوعاتي که بر سر آنها توافق داشتيم يا حتي نداشتيم بارها گفتگو کرديم. اين بخشي از اين گفتگوهاست:
زمان زرتشت:
شاپور شهبازي نسبت به محل زندگي پيامبر خيلي علاقه مند نبود ولي علاقه او در مورد زمان زرتشت بسيار بيشتر بود. من معتقد بودم زرتشت احتمالا در سيستان و يا آراخوزيا مي زيسته ولي در شهري به دوري بلخ درگذشته است. شاپور شهبازي هم معتقد بود که زمان زندگي او در حدود سال 800 پ.م. بوده است. من پيشنهاد کردم چون گاتها و وداها بسيار بهم شبيهند، دانشجويان وداها را بجاي گاتها بخوانند. ولي بعلت اينکه دستور زبان پارسي باستان بسيار کهنه است، گاتها احتمالا بين اين دو زبان قرار مي گيرد. با نياکان داريوش: ويشتاسپه، ارشامه و آريارمنه که تماما نامهايي ايراني دارند، ما به چشپش مي رسيم. شايد بتوان اينطور نتيجه گرفت که نياکان داريوش 3 نسل پيش از او به دين زرتشتي گرويده بودند. اين امر، زمان پيامبر را در سالهاي 750-725 پ.م. قرار مي دهد. البته اين تنها يک فرضيه است ولي بهرحال باعث نزديکي بيشتر من و شاپور شهبازي شد.
کوروش مادي و داريوش هخامنشي:
برخلاف شاپور شهبازي که معتقد به همبستگي دودمان داريوش با خاندان هخامنشي بود، من معتقدم که داريوش بسيار مايل بود تا خود را با ميراث کوروش، که خود دنباله مادها بود، پيوند دهد. اين اصرار او براي هخامنشي بودن بي فايده بود، ايرانيان در آينده هخامنشي چيز بيشتري نديدند ولي يونانيها و سپس روميان به هخامنشي ها ايمان داشتند. اما چرا ايرانيان، عليرغم يادآوري هاي مکرر در متون پارسي باستان، به اين موضوع اعتقاد نداشتند؟ من همچنين فکر مي کنم داريوش يا خشايارشا متني آرامي را بر فراز آرامگاه داريوش برآورده بودند.
دوران پس از هخامنشي در پارس:
فرترکه نماينده سلوکي ها و پارتيان بود و يک شکاف بين آخرين دوره malka با دوره پارتيان ديده مي شود. داريوش و اردشير در يادها مانده بودند ولي هيچ چيز ديگري از هخامنشيان دانسته نبود.
ساسانيان:
اين ايده شاپور شهبازي بود که: در زمان شاهنشاهي شاهپور دوم قدرت کليسا آنقدر فزوني يافت که توانست ديدگاه تاريخي يوناني، رومي و سوري را با ديدگاه سنتي ايرانيان که مبتني بر اوستا بود تعويض کند. من فکر مي کنم از ديدگاه مبلغان مسيحي که در ايران تبليغ مي کردند، دستگاه ديني زرتشتي نيازمند مقابله با ديدگاه سنتي و ناب تاريخي ايراني بود و ديدگاه ايرانيان شرقي نهايتا در همه جا پذيرفته شد.
اين بود شماري از گفت و گوهاي من با شاپور شهبازي
ريچارد نلسون فراي (ايراندوست
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر